خوب معلوم است. من از اول هم باید عقلم میرسید و قلبم را به هر دوتاشان میدادم؛ به پدرم و به مادرم. پس، همین کار را کردم. بعدش، میدانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که باز هم، توی قلبم مقداری جای خالی مانده…
🔑 واژگان کلیدی
👨👩👧👦 هم خانواده
- معلوم: علم، عالم، معلم
فوری تصمیم گرفتم آن گوشه خالی قلبم را بدهم به چند نفر که خیلی دوستشان داشتم و این کار را هم کردم. برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدربزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوشاخلاقم را هم توی قلبم جا دادم…
🔑 واژگان کلیدی
✍️ نکات املایی
✨ آرایههای ادبی
- مراعات نظیر: بین کلمات «برادر»، «خواهر»، «پدربزرگ»، «دایی» و «عمو» تناسب خانوادگی وجود دارد.
فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده… این همه آدم توی قلب به این کوچکی، مگر میشود؟ اما وقتی نگاه کردم خدا جان! خدا جان! میدانید چی دیدم؟ دیدم که همۀ این آدمها، درست توی نصف قلبم جا گرفتهاند؛ درست نصف. با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و میگفتند و میخندیدند، و هیچ گلهای هم از تنگی جا نداشتند…
🔑 واژگان کلیدی
🎭 کلمات متضاد (مخالف)
- شلوغ ↔ خلوت
✍️ نکات املایی
✨ آرایههای ادبی
- تکرار: تکرار «خدا جان» برای نشان دادن اوج شگفتی و هیجان کودکانه است.
خوب… بعدش نوبت کیها بود؟ بله، درست است. باقی قلبم، یعنی آن نصفۀ خالی را با خوشحالی و رضایت دادم به همۀ آدمهای خوبی که توی محلۀ ما زندگی میکنند. همۀ قوم و خویشهای خوبی که دارم و همۀ دوستانم، و همۀ معلمهایی که بچهها را دوست دارند…
🔑 واژگان کلیدی
👨👩👧👦 هم خانواده
- رضایت: رضا، راضی، مرتضی
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.