صفحه ۵۲ فارسی هفتم

خوب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می‌رسید و قلبم را به هر دوتاشان می‌دادم؛ به پدرم و به مادرم. پس، همین کار را کردم. بعدش، می‌دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که باز هم، توی قلبم مقداری جای خالی مانده…

🔑 واژگان کلیدی

  • معلوم: آشکار
  • عقلم می‌رسید: می‌فهمیدم، باید فکرش را می‌کردم

👨‍👩‍👧‍👦 هم خانواده

  • معلوم: علم، عالم، معلم

فوری تصمیم گرفتم آن گوشه خالی قلبم را بدهم به چند نفر که خیلی دوستشان داشتم و این کار را هم کردم. برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدربزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش‌اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم…

🔑 واژگان کلیدی

  • فوری: سریع و زود

✍️ نکات املایی

  • فوری
  • خوش‌اخلاق

✨ آرایه‌های ادبی

  • مراعات نظیر: بین کلمات «برادر»، «خواهر»، «پدربزرگ»، «دایی» و «عمو» تناسب خانوادگی وجود دارد.

فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده… این همه آدم توی قلب به این کوچکی، مگر می‌شود؟ اما وقتی نگاه کردم خدا جان! خدا جان! می‌دانید چی دیدم؟ دیدم که همۀ این آدم‌ها، درست توی نصف قلبم جا گرفته‌اند؛ درست نصف. با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می‌گفتند و می‌خندیدند، و هیچ گله‌ای هم از تنگی جا نداشتند…

🔑 واژگان کلیدی

  • حسابی: کامل، فراوان
  • شلوغ: پر از جمعیت
  • ولو شده بودند: پخش و پلا و راحت نشسته بودند
  • گله: شکایت، دلخوری

🎭 کلمات متضاد (مخالف)

  • شلوغخلوت

✍️ نکات املایی

  • حسابی
  • ولو

✨ آرایه‌های ادبی

  • تکرار: تکرار «خدا جان» برای نشان دادن اوج شگفتی و هیجان کودکانه است.

خوب… بعدش نوبت کی‌ها بود؟ بله، درست است. باقی قلبم، یعنی آن نصفۀ خالی را با خوشحالی و رضایت دادم به همۀ آدم‌های خوبی که توی محلۀ ما زندگی می‌کنند. همۀ قوم و خویش‌های خوبی که دارم و همۀ دوستانم، و همۀ معلم‌هایی که بچه‌ها را دوست دارند…

🔑 واژگان کلیدی

  • رضایت: خشنودی، راضی بودن

👨‍👩‍👧‍👦 هم خانواده

  • رضایت: رضا، راضی، مرتضی

✍️ نکات املایی

  • نصفه
  • قوم و خویش
  • محله

برای ثبت پرسش باید وارد حساب کاربری خود شوید. ورود به حساب


پرسش و پاسخ بدون پرسش

تا کتون پرسشی ثبت نشده.