و خودتان میدانید چی شد… (خدایا، چیز به این کوچکی، چطور میتواند این قدر بزرگ باشد؟) راستش، بین خودمان باشد، پدرم یک عمو دارد، این عموی پدرم خیلی خیلی خیلی پولدار است.
✨ آرایههای ادبی
- تکرار: تکرار «خیلی» برای تأکید بر ثروت زیاد عمو است.
من وقتی دیدم همۀ آدمهای خوب را دارم توی قلبم جا میدهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم… اما… جا نگرفت… هر چی کردم جا نگرفت… دلم هم سوخت… اما چه کار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست، حتماً تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار جا میگرفت، صندوق بزرگ پولهایش بیرون میماند و او دوان دوان از قلبم میآمد بیرون تا صندوقش را بردارد…
🔑 واژگان کلیدی
👨👩👧👦 هم خانواده
- سعی: ساعی
✍️ نکات املایی
بله… تازه یواشیواش داشتم میفهمیدم که یک قلب کوچک کوچک، چقدر میتواند بزرگ باشد. بنابراین، یک شب که به یاد آن روزها و شبهای خیلی سخت آن جنگ افتادم، یک دفعه فریاد زدم: «باقی قلبم را میبخشم به همۀ آنهایی که جنگیدند و دشمن را از خاک ما، از سرزمین ما، و از خانۀ ما انداختند بیرون…».
🎭 کلمات متضاد (مخالف)
- دشمن ↔ دوست
- یواش ↔ تند
✍️ نکات املایی
خوب… حالا دیگر قلبم مثل یک شهر بزرگ شده بود. مدرسه داشت، بیمارستان داشت، سربازخانه داشت، کوچه و محله و خیابان و مسجد داشت و باز هم، یک عالم جای خالی داشت. این طور شد که به خودم گفتم: «دیگر انتخاب کردن بس است.» قلب من، مال همه و همه آدمهای خوب سراسر دنیاست؛ از این سر دنیا تا آن سر دنیا…
🔑 واژگان کلیدی
✍️ نکات املایی
✨ آرایههای ادبی
- تشبیه: «قلب» به «یک شهر بزرگ» تشبیه شده است.
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.