صفحه ۱۴ هدیه های آسمان سوم

صدای چک چک قطره‌های باران هر لحظه بیشتر می‌شود.

کنار پنجره می‌آیم تا از نزدیک بارش باران را تماشا کنم.

قطره‌های باران، یکی یکی روی پنجره‌ی اتاق سُر می‌خورند و پایین می‌آیند.

به یاد پدر بزرگ می‌اُفتم. هنگام بارش باران دست‌هایش را بالا می‌برد و دعا می‌کند.

یک بار وقتی دید من با تعجب نگاهش می‌کنم، لبخندی زد و گفت: “عزیزم، یکی از بهترین وقت‌ها برای دعا کردن، هنگام بارش باران است.” پنجره را باز می‌کنم.

چه غروب زیبایی! قطره‌های باران، صورتم را نمناک می‌کنند.

نسیم بهاری، بوی گل‌ها را به درون اتاق می‌آورد. دست‌هایم را به سوی آسمان بالا می‌برم و دعا می‌کنم.

برای سعید که مریض شده و چند روزی است به مدرسه نمی‌آید. برای معلم مهربانم که چیزهای زیادی از او یاد گرفته‌اَم.

برای خاله‌اَم که با خانواده‌اش به مسافرت رفته است از خدا می‌خواهم که به سلامت برگردند.

برای ثبت پرسش باید وارد حساب کاربری خود شوید. ورود به حساب


پرسش و پاسخ بدون پرسش

تا کتون پرسشی ثبت نشده.