نمرود از شنیدن حرفهای او خشمگین میشد.
آن روز تصمیم گرفته بود ابراهیم را به کاخ بیاورد، با او گفتوگو کند و او را شکست دهد.
همه برای آمدن ابراهیم لحظه شماری میکردند.
در کاخ باز شد!
ابراهیم با قدمهایی آهسته و استوار وارد شد؛ اما در برابر نمرود به سجده نیفتاد!
نمرود فریاد زد: «ابراهیم، خدای تو کیست؟»
ابراهیم به آرامی اما با افتخار گفت: «همان کسی که آسمان و زمین و من و تو را آفریده است!»
نمرود خشمگین شد و گفت: «من خدای قدرتمند و بزرگ این سرزمین هستم…».
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.