مادر با مهربانی کودکش را در آغوش فشرد؛ برای آخرین بار او را شیر داد و به صورتش چشم دوخت. دستهای کوچک پسرک به سوی مادر دراز شده بود.
مادر لبخند غمگینی زد و گونههای نرم فرزندش را بوسید. او را از خود جدا کرد و با دلی امیدوار به لطف خدا، درون صندوق خواباند. کودک بیگناه باید به سفری پرخطر میرفت. قطرههای اشک از چشمان مادر فرو میریخت.
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.