ایستگاه فکر
هر کاری میکردم که حواسم به درس باشد، نمیشد.
داشتم کلافه میشدم؛ پیش مادرم رفتم و گفتم: «من دیگر تحمّل ندارم!
مگر با این همه سر و صدا میشود درس خواند؟ آخر این چه همسایهای است؟»
مادر گفت: «به جای اینکه پشت سرشان چیزی بگویی، برو در خانهی آنها را بزن و بگو صدای تلویزیون را کم کنند.»
گفتم: «خجالت میکشم!»
مادر گفت: «گفتن حرف حق که خجالت ندارد! با احترام و مؤدّبانه خواستهات را به آنها بگو!»
تصمیم گرفتم …
تدبّر کنیم
با توجّه به معنای آیه، در هر یک از موارد زیر بهتر است چه کارهایی انجام دهیم؟
اگر همسایهی ما بیمار شد، …
به عیادت او میرویم، حالش را میپرسیم و اگر به کمک نیاز داشت، به او کمک میکنیم.
وقتی همسایه چیزی از ما خواست، …
اگر آن چیز را داریم و میتوانیم، با خوشرویی به او میدهیم و کمکش میکنیم.
اگر در همسایگی ما پیرمرد یا پیرزنی زندگی میکند، …
مراقب آرامش و آسایش آنها هستیم، در کارها به آنها کمک میکنیم و به آنها احترام میگذاریم.
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.