صفحه ۴۳ هدیه چهارم

ایستگاه فکر

هر کاری می‌کردم که حواسم به درس باشد، نمی‌شد.

داشتم کلافه می‌شدم؛ پیش مادرم رفتم و گفتم: «من دیگر تحمّل ندارم!
مگر با این همه سر و صدا می‌شود درس خواند؟ آخر این چه همسایه‌ای است؟»

مادر گفت: «به جای اینکه پشت سرشان چیزی بگویی، برو در خانه‌ی آنها را بزن و بگو صدای تلویزیون را کم کنند.»

گفتم: «خجالت می‌کشم!»

مادر گفت: «گفتن حرف حق که خجالت ندارد! با احترام و مؤدّبانه خواسته‌ات را به آنها بگو!»

تصمیم گرفتم …

پاسخ ۱

تصمیم گرفتم حرف مادر را گوش کنم و به خانه‌ی همسایه بروم. با دلِ لرزان در خانه‌شان را زدم. همسایه در را باز کرد و با لبخند گفت: «بفرمایید!» من با احترام گفتم: «ببخشید که مزاحم شدم. صدای تلویزیون شما کمی بلند است و من نمی‌توانم درس بخوانم. می‌شود لطفاً صدا را کمتر کنید؟» همسایه با شرمندگی گفت: «واقعاً معذرت می‌خوام! اصلاً متوجه نبودم صدا انقدر بلنده. الان کمش می‌کنم.» وقتی به خانه برگشتم، دیگر صدایی نبود و فهمیدم که گفتن حق با مؤدب بودن، کار درستی است.

پاسخ ۲

برای دیدن باید اشتراک ویژه باشه 🙂

خرید اشتراک

پاسخ ۳

برای دیدن باید اشتراک ویژه باشه 🙂

خرید اشتراک

پاسخ ۴

برای دیدن باید اشتراک ویژه باشه 🙂

خرید اشتراک
تدبّر کنیم
با توجّه به معنای آیه، در هر یک از موارد زیر بهتر است چه کارهایی انجام دهیم؟
اگر همسایه‌ی ما بیمار شد، …
به عیادت او می‌رویم، حالش را می‌پرسیم و اگر به کمک نیاز داشت، به او کمک می‌کنیم.
وقتی همسایه چیزی از ما خواست، …
اگر آن چیز را داریم و می‌توانیم، با خوش‌رویی به او می‌دهیم و کمکش می‌کنیم.
اگر در همسایگی ما پیرمرد یا پیرزنی زندگی می‌کند، …
مراقب آرامش و آسایش آنها هستیم، در کارها به آنها کمک می‌کنیم و به آنها احترام می‌گذاریم.

برای ثبت پرسش باید وارد حساب کاربری خود شوید. ورود به حساب


پرسش و پاسخ بدون پرسش

تا کتون پرسشی ثبت نشده.