مثل فرات و کارون
خدا را شکر قدمهای ما هم به این جاده رسید.
خدای من! چه جادهای! چه مسیری! یک سوی آن نجف است و سوی دیگرش کربلا!
از نجف تا کربلا ستونهایی است که به احترام زائران ایستادهاند؛ ستونهای بلندبالایی که شماره بر سینه دارند. ستون یک، ابتدای این راه و در شهر نجف است و ستون ۱۴۵۲ در شهر کربلا نزدیک حرم حضرت عبّاس (علیه السّلام) است.
مانند بسیاری از مردم خانوادگی آمدهایم. چند ساعت است که از نجف راه افتادهایم. با شوق قدم برمیداریم و با موج جمعیت آرامآرام به سوی کربلا میرویم.
پدرم پرچم سرخ «لبیک یا حسین» در دست دارد و همگی، کولهپشتی بر دوش.
جای جای مسیر موکبهای ایرانی، عراقی، لبنانی، هندی، پاکستانی و … حضور دارند که شانهبهشانهی هم با مهربانی برای پذیرایی زائران آغوش گشودهاند. در هر موکب جوانها و نوجوانهایی را میبینی که پرشور و پرتلاش پروانهوار دور زائران میگردند و از آنها پذیرایی میکنند. آب خنک، شربت، خرما، نان تازه، چای داغ و غذای گرم با گشادهرویی تقدیم زائران میشود.
به ستون ۳۰۰ رسیدهایم. چند لحظه مینشینیم و استراحت میکنیم. پدرم جمعیت را برانداز میکند. با دست به جمعیت اشاره میکند و میگوید: «بچهها ببینید! جادهای زیباتر از این تا به حال دیدهاید؟ از همه جای جهان آمدهاند تا به سوی حرم امامحسین (علیهالسّلام) بروند و به ایشان بگویند ما با شما همدل و همراهیم. ما دوست داریم در راه شما و یار شما باشیم.»
مادرم یک جرعه چای عراقی مینوشد و میگوید: «حماسهی اربعین۱ یک نوع اعلام حضور است. حرف دل همه این است که ما برای ظهور امام زمان (عج) و دفاع از مظلومان عالم آمادهایم.»
به جمعیت نگاه میکنم. پرچمهای رنگارنگ کشورهای مختلف جهان را میبینم. انگار
۱ـ چهلمین روز پس از شهادت امام حسین (ع) اربعین نام دارد.
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.