سیمای خوبان
سالها آرزو داشت بتواند در مزرعهی امام کاظم (علیهالسّلام) مشغول به کار شود. او میدانست که آن حضرت درآمد کشاورزی خود را در اختیار فقیران قرار میدهد.
هنگام ناهار، سفرهی بزرگی پهن شده بود و همهی کارگران دور آن نشسته بودند؛ اما کسی دست به غذا نمیبرد. گویا منتظر کسی بودند. چند لحظهای گذشت که امام با لبخندی بر لب، وارد شد، سلام کرد و کنار سفره نشست.
باورش نمیشد! آیا امام با کارگران خود بر سر یک سفره مینشیند؟ امام نام خدا را بر زبان آورد و همگی مشغول خوردن غذا شدند. غذا که تمام شد، امام خدا را شکر گفت و سپس رو به کارگران کرد و فرمود: «اگر ممکن است کمی بنشینید، مشکلی پیش آمده است که میخواهم دربارهی آن با شما مشورت کنم».
او رو به سوی امام کرد و گفت: «آیا شما با این علم و مقام میخواهید با ما که کارگریم، مشورت کنید؟»
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.