متن زیر را با دقت بخوانید.
روزی یک مرد ثروتمند، پسربچهی خود را به یک ده برد تا او را با زندگی روستایی آشنا کند.
آن دو، یک شبانهروز در کلبهی کوچک یک روستایی مهمان بودند.
در راه بازگشت، مرد از پسرش پرسید: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!»
پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟»
پسر پاسخ داد: «بله پدر!»
و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: «فهمیدم که ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانهای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود میشود؛ اما باغ آنها بیانتهاست!»
با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسربچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!»
با توجه به متن، به سؤالات زیر پاسخ دهید.
۱- پسرک چه ویژگیهایی برای زندگی روستایی تعریف کرد؟
۲- پیام متن چه بود؟
۳- بهترین عنوان برای متن چه میتواند باشد؟ چرا؟
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.