صفحه ۲۰ نگارش ششم

الف (ادامه)
☐ او با دیدن نان‌های تازه آب دهانش سرازیر شد.
☐ طوری حرف می‌زنی که گویی سال‌هاست نان ندیده‌ای.
☐ نانوا به او خیره شد و با خودش گفت: «این مرد هر چه پرخور و گرسنه باشد، بیشتر از چند نان نمی‌تواند بخورد.»
☐ روزهاست که نان ندیده‌ام؛ ولی نان‌های تو از آن نان‌هاست که خوردن دارد.
☐ از آنجا که خیلی گرسنه بود، جلوی دکّان نانوایی ایستاد.
☐ مرد با خوشحالی سکه‌ای به نانوا داد و شروع به خوردن کرد.
☐ نانوا که مرد گرسنه را دید، پرسید:
ب
پس از مرتب کردن جمله‌ها، دو سؤال طرح کنید و پاسخ آنها را بنویسید. (سعی کنید سؤال‌ها با توجه به مفهوم کلی متن باشد.)

پاسخ ۱

۱. سؤال: چرا رفتار نانوا در برخورد با مرد گرسنه تغییر کرد؟
پاسخ: در ابتدا، نانوا به مرد گرسنه به چشم یک مشتری معمولی نگاه می‌کرد و شاید فکر می‌کرد که او در مورد گرسنگی‌اش اغراق می‌کند. اما وقتی دید که مرد نان را «جان» می‌نامد و متوجه عمق ناچاری و گرسنگی شدید او شد، احساس دلسوزی و انسانیت بر نگاه کاسب‌کارانه‌اش غلبه کرد و تصمیم گرفت به جای فروش نان، به او کمک کند.
۲. سؤال: منظور مرد گرسنه از جمله «نان نیست، جان است برادر!» چه بود؟
پاسخ: برای مردی که مدت‌ها گرسنگی کشیده و توانش را از دست داده بود، نان فقط یک خوراکی ساده نبود، بلکه وسیله‌ای برای زنده ماندن و بازگشت به زندگی بود. با این جمله، او می‌خواست بگوید که ارزش این نان برای او برابر با ارزش جانش است و بسیار فراتر از قیمت مادی آن است.

پاسخ ۲

برای دیدن باید اشتراک ویژه باشه 🙂

خرید اشتراک

برای ثبت پرسش باید وارد حساب کاربری خود شوید. ورود به حساب


پرسش و پاسخ بدون پرسش

تا کتون پرسشی ثبت نشده.