صفحه ۷۴ فارسی ششم

محمّد، حسابی خسته شده بود. پدرش «بهاءالدّین» گفته بود به نیشابور که برسیم، چند روز می‌مانیم. در طول راه، همه از زیبایی نیشابور و آب و هوای دلپذیرش، سخن می‌گفتند.

این نخستین سفر طولانی او بود. تا به حال، این همه راه نرفته بود. سفر برای بچّه‌هایی به سنّ او هیجان‌انگیز است؛ امّا این سفر، فرق می‌کرد؛ چون پدرش گفته بود: «به زیارتِ خانه‌ی خدا می‌رویم و شاید دیگر به خانه برنگردیم.»

محمّد دلش برای کوچه‌های سمرقند تنگ می‌شد؛ برای مدرسه‌اش، برای دوستانش، کوچه‌ها و مسجدهایش. برای بلخ هم که زادگاهش بود، دلتنگ می‌شد. تازه از دروازه‌های نیشابور وارد شهر شده بودند که صدای اذان، بلند شد.

🔑 واژگان کلیدی

  • حسابی: به طور کاملاً
  • نخستین: اولین
  • دلپذیر: مطبوع، دلنشین
  • هیجان انگیز: شورانگیز، همراه با هیجان
  • سمرقند: یکی از شهرهای ازبکستان
  • بلخ: محل تولد مولوی، یکی از شهرهای افغانستان
  • زادگاه: محل تولد

👨‍👩‍👧‍👦 هم خانواده

  • حساب: محاسبه، حسب، محاسبات
  • طول: طویل، طولانی
  • هیجان: مهیّج

🎭 کلمات متضاد (مخالف)

  • طولانیکوتاه
  • نخستینآخرین

✍️ نکات املایی

  • بهاءالدّین
  • نیشابور
  • دلپذیرش
  • نخستین
  • هیجان‌انگیز
  • سمرقند
  • بلخ
  • زادگاهش

✨ آرایه‌های ادبی

  • کنایه: «دلش تنگ می‌شد» کنایه از غمگین بودن و احساس دوری کردن است.

برای ثبت پرسش باید وارد حساب کاربری خود شوید. ورود به حساب


پرسش و پاسخ بدون پرسش

تا کتون پرسشی ثبت نشده.