رنجاندن رسول خدا برای آن مرد نادان، عادی شده بود و به آن افتخار هم میکرد. هر روز سر راه پیامبر خدا مینشست، تا ایشان را آزار دهد. گاهی دشنام میداد، گاهی مسخره میکرد و گاهی هم با عدهای نادان به آن حضرت سنگ میزد. گاهی هم روی بام خانهاش میرفت تا بر سر مبارک پیامبر خاکروبه بریزد.
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه ناگهان همه چیز تمام شد. دیگر نه خبری از آن مرد بود و نه از آزار و اذیتهایش. چند روزی که گذشت، رسول خدا از مردم سراغ او را گرفت. گفتند بیمار شده و حالش هم خوب نیست.
رسول خدا که از بیماری او آگاه شد به عیادتش رفت. همین که چشمان آن مرد به رسول خدا افتاد، تمام کارهای زشتش را به یاد آورد. از خجالت نمیدانست چه بگوید. زبانش بند آمده بود و عرق شرم از پیشانیاش سرازیر بود. با خودش میگفت: آخر چگونه ممکن است یک انسان اینقدر بزرگوار باشد؟ من این همه او را اذیت کردم، به او دشنام دادم، مسخرهاش کردم … اما حالا که بیمار شدهام، به عیادت من آمده است. این رفتار انسان معمولی نیست … .
۲ | عزّت نفس
عزّت نفس احساس با ارزش بودن است؛ یعنی اینکه خودمان را پیش دیگران کوچک نکنیم. یکی از چیزهایی که ما را کوچک میکند، درخواست انجام کارهایمان از دیگران است. کسی که ارزش خود را میداند هیچگاه خود را با درخواست از دیگران کوچک و خوار نمیسازد.
پیامبر اکرم ﷺ هیچگاه حاضر نبود در انجام کارهای شخصی خود از دیگران درخواستی کند، حتی اگر دیگران به انجام آن کارها افتخار هم میکردند:
آثار خستگی در چهره افراد قافله نمایان شده بود. پس از ساعتها راه رفتن در بیابان، برای اسبها و شترها هم رمقی باقی نمانده بود. همین که چشم کاروانیان به آب افتاد توقف کردند.
همین جا استراحت میکنیم.
رسول خدا شترش را خواباند و از آن پیاده شد و مثل افراد دیگر به طرف آب حرکت کرد. اما هنوز چند قدمی نرفته بود که ناگهان بازگشت.
نگاهها به پیامبر بود که با تعجب دیدند، پیامبر خم شد، زانوبند شتر را برداشت و زانوی شتر را بست و دوباره به سوی آب بازگشت.
ای رسول خدا، چرا به ما نفرمودی تا این کار کوچک را به جای شما انجام دهیم؟ ما با افتخار به شما خدمت میکنیم.
پرسش و پاسخ بدون پرسش
تا کتون پرسشی ثبت نشده.