صفحه ۴۴ هدیه چهارم

کامل کنید
این قصّه را بخوانید و جاهای خالی را پر کنید.

پدر در حیاط را باز کرد و ما دوان دوان به سمت راه پله‌ها دویدیم.

از پله‌ها بالا می‌رفتیم و از اتّفاقات شیرین مهمانی برای هم تعریف می‌کردیم.

به طبقه‌ی دوم که رسیدیم، در یکی از خانه‌ها باز شد و آقای همسایه سرش را از گوشه‌ی در بیرون آورد.

نمی‌دانم چرا آن‌قدر عصبانی بود؛ چشم‌هایش هم خواب‌آلود بود.

به او سلام کردم و به سرعت از کنارش گذشتم. پیش مادر رفتم و گفتم: «این آقا چقدر اخموست!»

پدرم گفت: «بهتر نیست به جای اینکه روی دیگران عیب بگذاری، کمی فکر کنی و ببینی چه چیزی این وقت شب او را عصبانی کرده است؟»

به فکر فرو رفتم؛ فهمیدم من و خواهرم مقصّر بوده‌ایم!

اگر شبی، دیر وقت به خانه رسیدیم …

پاسخ ۱

باید آرام و بی‌صدا از پله‌ها بالا برویم تا همسایه‌ها که خواب هستند، بیدار نشوند و آرامش آنها به هم نخورد.

پاسخ ۲

برای دیدن باید اشتراک ویژه باشه 🙂

خرید اشتراک

پاسخ ۳

برای دیدن باید اشتراک ویژه باشه 🙂

خرید اشتراک

پاسخ ۴

برای دیدن باید اشتراک ویژه باشه 🙂

خرید اشتراک

پاسخ ۵

برای دیدن باید اشتراک ویژه باشه 🙂

خرید اشتراک

برای ثبت پرسش باید وارد حساب کاربری خود شوید. ورود به حساب


پرسش و پاسخ بدون پرسش

تا کتون پرسشی ثبت نشده.